بخت از دهانِ دوست نشانم نمیدهد
بخت از دهانِ دوست نشانم نمیدهددولت خبر ز رازِ نهانم نمیدهداز بهرِ بوسهای ز لبش جان همیدهماینم همیسِتانَد و آنم نمیدهدمُردم در این فِراق و در آن پرده راه نی...
بخت از دهانِ دوست نشانم نمیدهددولت خبر ز رازِ نهانم نمیدهداز بهرِ بوسهای ز لبش جان همیدهماینم همیسِتانَد و آنم نمیدهدمُردم در این فِراق و در آن پرده راه نی...
گر من از باغِ تو یک میوه بچینم چه شود؟پیش پایی به چراغِ تو ببینم چه شود؟یا رب اندر کَنَفِ سایهٔ آن سروِ بلندگر منِ سوخته یک دَم بنشینم چه شود؟آخِر ای خاتَمِ جمشیدِ هما...
گر چه بر واعظِ شهر این سخن آسان نشودتا ریا وَرزَد و سالوس مسلمان نشودرندی آموز و کَرَم کُن که نه چندان هنر استحَیَوانی که ننوشد مِی و انسان نشودگوهرِ پاک بِباید که شو...
ترسم که اشک در غمِ ما پردهدر شودوین رازِ سر به مُهر به عالَم سَمَر شودگویند سنگ لَعل شود در مَقامِ صبرآری شود، ولیک به خونِ جگر شودخواهم شدن به میکده گریان و دادخواه...
ساقی حدیثِ سرو و گل و لاله میرودوین بحث با ثَلاثِهٔ غَسّاله میرودمِی ده که نوعروسِ چمن حَدِّ حُسن یافتکار این زمان ز صنعتِ دَلّالِه میرودشِکَّرشِکن شَوَند همه ...
خوشا دلی که مدام از پِی نظر نرودبه هر دَرَش که بخوانند بیخبر نرودطمع در آن لبِ شیرین نکردَنَم اولیولی چگونه مگس از پِی شکر نرودسوادِ دیدهٔ غمدیدهام به اشک مشویکه ...
هرگزم نقشِ تو از لوحِ دل و جان نَرَوَدهرگز از یادِ من آن سروِ خرامان نَرَوَداز دِماغِ مَنِ سرگشته خیالِ دَهَنَتبه جفایِ فلک و غُصهٔ دوران نروددر ازل بست دلم با سرِ زل...
از سرِ کویِ تو هر کو به ملالت برودنرود کارش و آخِر به خجالت برودکاروانی که بُوَد بدرقهاش حفظِ خدابه تَجَمُّل بنشیند به جَلالت برودسالک از نورِ هدایت بِبَرَد راه به ...
چو دست بر سرِ زلفش زنم به تاب رَوَدور آشتی طلبم با سرِ عِتاب رَوَدچو ماهِ نو رَهِ بیچارگانِ نَظّارهزَنَد به گوشهٔ ابرو و در نقاب رودشبِ شراب خرابم کُنَد به بیداریوگر ...
از دیده خونِ دل همه بر رویِ ما رَوَدبر رویِ ما ز دیده چه گویم چهها رَوَدما در درونِ سینه هوایی نهفتهایمبر باد اگر رَوَد دلِ ما زان هوا رودخورشیدِ خاوری کُنَد از رَ...
کنون که در چمن آمد گُل از عَدَم به وجودبنفشه در قدمِ او نهاد سر به سجودبنوش جامِ صبوحی به نالهٔ دَف و چنگببوس غَبغَب ساقی به نغمهٔ نی و عودبه دورِ گُل منشین بی شراب و ش...
در ازل هر کو به فیضِ دولت ارزانی بُوَدتا ابد جامِ مرادش همدمِ جانی بُوَدمن همان ساعت که از مِی خواستم شد توبه کارگفتم این شاخ ار دهد باری، پشیمانی بُوَدخود گرفتم کَاف...
مسلمانان مرا وقتی دلی بودکه با وی گفتمی گر مشکلی بودبه گِردابی چو میافتادم از غمبه تدبیرش امیدِ ساحلی بوددلی همدرد و یاری مصلحت بینکه اِستِظهارِ هر اهلِ دلی بودز م...
آن یار کز او خانهٔ ما جایِ پَری بودسر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بوددل گفت فروکش کنم این شهر به بویشبیچاره ندانست که یارش سفری بودتنها نه ز رازِ دلِ من پرده برافتادت...
به کویِ میکده یا رب سحر چه مشغله بود؟که جوشِ شاهد و ساقی و شمع و مشعله بودحدیثِ عشق که از حرف و صوت مُستَغنیستبه نالهٔ دف و نی در خروش و ولوله بودمباحثی که در آن مجلسِ ج...
گوهرِ مخزنِ اسرار همان است که بودحُقِّهٔ مِهر بدان مُهر و نشان است که بودعاشقان زُمرهٔ اربابِ امانت باشندلاجرم چشمِ گهربار همان است که بوداز صبا پرس که ما را همه شب ت...
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بودوز لبِ ساقی شرابم در مَذاق افتاده بوداز سرِ مستی دگر با شاهدِ عهدِ شبابرجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بوددر مقاماتِ طریقت هر ک...
دوش میآمد و رخساره برافروخته بودتا کجا باز دلِ غمزدهای سوخته بودرسم عاشق کُشی و شیوهٔ شهرآشوبیجامهای بود که بر قامتِ او دوخته بودجانِ عُشّاق سپندِ رخِ خود مید...
دوش در حلقهٔ ما قصّهٔ گیسویِ تو بودتا دلِ شب سخن از سلسلهٔ مویِ تو بوددل که از ناوَکِ مژگانِ تو در خون میگشتباز مشتاقِ کمانخانهٔ ابرویِ تو بودهم عَفَاالله صبا کز تو ...
قتلِ این خسته به شمشیرِ تو تقدیر نبودور نه هیچ از دلِ بیرحمِ تو تقصیر نبودمنِ دیوانه چو زلفِ تو رها میکردمهیچ لایقترم از حلقهٔ زنجیر نبودیا رب این آینهٔ حُسن چه ...
ز روز گذر کردن اندیشه کنپرستیدن دادگر پیشه کنبترس از خدا و میازار کسره رستگاری همین است و بسفردوسی
یاد آن که جز به روی منش دیده وانبودوان سست عهد جز سری از ماسوا نبودامروز در میانه کدورت نهاده پایآن روز در میان من و دوست جانبودکس دل نمی دهد به حبیبی که بی وفاستاول حب...
خرم دل آن کس که ز بستان تو آیدگل در بغل از گشت گلستان تو آیدما با لب تفسیده ره بادیه رفتیمخوش آنکه ز سرچشمهٔ حیوان تو آیدخوش میگذری غنچه گشای چمن کیستاین باد که از جن...
عشق میفرمایدم مستغنی از دیدار باشچند گه با یار بودی، چند گه بی یار باششوق میگوید که آسان نیست بی او زیستنصبر میگوید که باکی نیست گو دشوار باشوصل خواری بر دهد ای ط...