بازآ که ریخت بی گُلِ رویت بهارِ عمر
ای خُرَّم از فروغِ رُخَت لاله زارِ عمربازآ که ریخت بی گُلِ رویت بهارِ عمراز دیده گر سرشک چو باران چِکَد رواستکاندر غمت چو برق بِشُد روزگارِ عمراین یک دو دَم که مهلتِ ...
ای خُرَّم از فروغِ رُخَت لاله زارِ عمربازآ که ریخت بی گُلِ رویت بهارِ عمراز دیده گر سرشک چو باران چِکَد رواستکاندر غمت چو برق بِشُد روزگارِ عمراین یک دو دَم که مهلتِ ...
گر بُوَد عمر، به میخانه رَسَم بارِ دِگَربجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَرخُرَّم آن روز که با دیدهٔ گریان بِرَوَمتا زنم آب درِ میکده یک بارِ دگرمعرفت نیست در این قوم ...
شبِ وصل است و طی شد نامهٔ هَجرسلامٌ فیهِ حَتّی مَطْلَعِ الفَجْردلا در عاشقی ثابت قدم باشکه در این رَه نباشد کار بی اجرمن از رندی نخواهم کرد توبهو لو آذَیتَنی بِالهَج...
روی بِنْمای و وجودِ خودم از یاد بِبَرخِرمنِ سوختگان را همه گو باد بِبَرما چو دادیم دل و دیده به طوفانِ بلاگو بیا سیلِ غم و خانه ز بنیاد بِبَرزلفِ چون عَنبَرِ خامَش که ...
ای صبا نَکهَتی از خاکِ رَهِ یار بیاربِبَر اندوهِ دل و مژدهٔ دلدار بیارنکتهای روح فَزا از دهنِ دوست بگونامهای خوش خبر از عالَمِ اسرار بیارتا مُعَطَّر کُنَم از لطف...
ای صبا نَکهَتی از کویِ فُلانی به من آرزار و بیمارِ غَمَم راحتِ جانی به من آرقلب بیحاصلِ ما را بزن اکسیرِ مرادیعنی از خاکِ درِ دوست نشانی به من آردر کمینگاه نظر با دل...
صبا ز منزلِ جانان گذر دریغ مداروز او به عاشقِ بیدل خبر دریغ مداربه شُکرِ آن که شِکُفتی به کامِ بخت ای گلنسیمِ وصل ز مرغِ سحر دریغ مدارحریفِ عشقِ تو بودم چو ماهِ نو بو...
عید است و آخِرِ گُل و یاران در انتظارساقی به رویِ شاه ببین ماه و مِی بیاردل برگرفته بودم از ایّام گُل، ولیکاری بِکَرد همّت پاکانِ روزه داردل در جهان مَبَند و به مستی س...
الا ای طوطیِ گویایِ اسرارمبادا خالیَت شِکَّر ز مِنقارسَرَت سبز و دلت خوش باد جاویدکه خوش نقشی نمودی از خطِ یارسخن سربسته گفتی با حریفانخدا را زین معما پرده برداربه ر...
بیا که رایتِ منصورِ پادشاه رسیدنویدِ فتح و بشارت به مِهر و ماه رسیدجمالِ بخت ز رویِ ظفر نقاب انداختکمالِ عدل به فریادِ دادخواه رسیدسپهر، دور خوش اکنون کُنَد که ماه آ...
معاشران ز حریفِ شبانه یاد آریدحقوقِ بندگیِ مخلصانه یاد آریدبه وقتِ سرخوشی از آه و ناله عُشّاقبه صوت و نغمهٔ چنگ و چَغانه یاد آریدچو لطفِ باده کُنَد جلوه در رخِ ساقیز ...
ابرِ آذاری برآمد بادِ نوروزی وزیدوَجهِ مِی میخواهم و مُطرب، که میگوید رسید؟شاهدان در جلوه و من شرمسارِ کیسهامبارِ عشق و مُفلسی صَعب است، میباید کشیدقَحطِ جُو...
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمیدوظیفه گر برسد، مصرفش گُل است و نَبیدصَفیرِ مرغ برآمد، بَطِ شراب کجاست؟فَغان فتاد به بلبل، نقابِ گُل که کشید؟ز میوههای بهشتی چه ذوق ...
معاشران گره از زلفِ یار باز کنیدشبی خوش است بدین قصهاش دراز کنیدحضورِ خلوتِ اُنس است و دوستان جمعندوَ اِنْ یَکاد بخوانید و در فَراز کنیدرَباب و چنگ به بانگِ بلند می...
بویِ خوشِ تو هر که ز بادِ صبا شنیداز یارِ آشْنا سخنِ آشْنا شنیدای شاهِ حُسن چشم به حالِ گدا فِکَنکاین گوش بس حکایتِ شاه و گدا شنیدخوش میکنم به بادهٔ مُشکین مشامِ جان...
گلچینی از بهترین و معروف ترین اشعار حافظزیباترین غزلیات و شعر های حافظ گزیده بهترین اشعار حافظ شیرازیمعروف ترین و بهترین اشعار عاشقانه ، عارفانه حافظ شیرازیاشعار ح...
اگر آن طایرِ قدسی ز دَرَم بازآیدعمرِ بگذشته به پیرانه سرم بازآیددارم امّید بر این اشکِ چو باران که دگربرقِ دولت که بِرَفت از نظرم بازآیدآن که تاجِ سرِ من خاکِ کفِ پای...
نفس برآمد و کام از تو بر نمیآیدفغان که بختِ من از خواب در نمیآیدصبا به چشمِ من انداخت خاکی از کویشکه آبِ زندگیم در نظر نمیآیدقدِ بلندِ تو را تا به بَر نمیگیرمدر...
جهان بر ابرویِ عید از هِلال وَسمه کشیدهِلال عید در ابرویِ یار باید دیدشکسته گشت چو پشتِ هلال قامتِ منکمانِ ابرویِ یارم چو وَسمه بازکشیدمگر نسیمِ خَطَت صبح در چمن بگذ...
در ادامه فال حافظ، بر روی هر کدام از آیکون های زیر کلیک کرده و فال خود را دریافت کنید بهترین فال حافظ آنلاینفال حافظ امروز خود ...
زهی خجسته زمانی که یار بازآیدبه کامِ غمزدگان غمگُسار بازآیدبه پیشِ خیلِ خیالش کشیدم اَبلقِ چشمبدان امید که آن شهسوار بازآیداگر نه در خمِ چوگان او رَوَد سَرِ منز سر ن...
چو آفتاب مِی از مشرقِ پیاله برآیدز باغِ عارِضِ ساقی هزار لاله برآیدنسیم در سرِ گُل بشکند کُلالهٔ سنبلچو از میانِ چمن بویِ آن کُلاله برآیدحکایتِ شبِ هجران نه آن حکایت...
دست از طلب ندارم تا کامِ من برآیدیا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآیدبگشای تربتم را بعد از وفات و بنگرکز آتش درونم دود از کفن برآیدبنمای رخ که خَلقی والِه شَوَند و حیرا...
اگر به بادهٔ مُشکین دلم کشد، شایدکه بویِ خیر ز زهدِ ریا نمیآیدجهانیان همه گر منعِ من کنند از عشقمن آن کنم که خداوندگار فرمایدطمع ز فیضِ کرامت مَبُر که خُلقِ کریمگنه...