آزادی و عشق چون همی نامد راست
دی طفلک خاک بیز غربال بدستمیزد بدو دست و روی خود را میخستمیگفت به هایهای کافسوس و دریغدانگی بنیافتیم و غربال شکستکردم توبه، شکستیش روز نخستچون بشکستم بتوبهام خ...
دی طفلک خاک بیز غربال بدستمیزد بدو دست و روی خود را میخستمیگفت به هایهای کافسوس و دریغدانگی بنیافتیم و غربال شکستکردم توبه، شکستیش روز نخستچون بشکستم بتوبهام خ...
آمد رمضان و عید با ماستقفل آمد و آن کلید با ماستبربست دهان و دیده بگشادوان نور که دیده دید با ماستآمد رمضان به خدمت دلوان کش که دل آفرید با ماستدر روزه اگر پدید شد رنجگ...
به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بودکه جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بودحدیث عشق که از حرف و صوت مستغنیستبه ناله دف و نی در خروش و ولوله بودمباحثی که در آن مجلس جنون میر...
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بودتعبیر رفت و کار به دولت حواله بودچل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبتتدبیر ما به دست شراب دوساله بودآن نافه مراد که میخواستم ز بختدر چ...
گوهر مخزن اسرار همان است که بودحقه مهر بدان مهر و نشان است که بودعاشقان زمره ارباب امانت باشندلاجرم چشم گهربار همان است که بوداز صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبحبوی ز...
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بودوز لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بوداز سر مستی دگر با شاهد عهد شبابرجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بوددر مقامات طریقت هر کجا کردی...
دوش میآمد و رخساره برافروخته بودتا کجا باز دل غمزدهای سوخته بودرسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبیجامهای بود که بر قامت او دوخته بودجان عشاق سپند رخ خود میدانستو آتش ...
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بودتا دل شب سخن از سلسله موی تو بوددل که از ناوک مژگان تو در خون میگشتباز مشتاق کمانخانه ابروی تو بودهم عفاالله صبا کز تو پیامی میدادور ...
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبودور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبودمن دیوانه چو زلف تو رها میکردمهیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبودیا رب این آینه حسن چه جوهر داردک...
خستگان را چو طلب باشد و قوت نبودگر تو بیداد کنی شرط مروت نبودما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسندیآنچه در مذهب ارباب طریقت نبودخیره آن دیده که آبش نبرد گریه عشقتیره آن د...
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بوددیده را روشنی از خاک درت حاصل بودراست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاکبر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بوددل چو از پیر خرد نقل معانی میک...
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بودمهرورزی تو با ما شهره آفاق بودیاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبانبحث سرّ عشق و ذکر حلقه عشاق بودپیش از این کاین سقف سبز و طاق م...
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بودسر ما خاک ره پیر مغان خواهد بودحلقه پیر مغان از ازلم در گوش استبر همانیم که بودیم و همان خواهد بودبر سر تربت ما چون گذری همت خواهکه ...
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بودرقم مهر تو بر چهره ما پیدا بودیاد باد آن که چو چشمت به عتابم میکشتمعجز عیسویت در لب شکرخا بودیاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انسجز من...
سالها دفتر ما در گرو صهبا بودرونق میکده از درس و دعای ما بودنیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستانهر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بوددفتر دانش ما جمله بشویید به میکه فلک دید...
بود آیا که در میکدهها بگشایندگره از کار فروبسته ما بگشاینداگر از بهر دل زاهد خودبین بستنددل قوی دار که از بهر خدا بگشایندبه صفای دل رندان صبوحی زدگانبس در بسته به م...
شراب بیغش و ساقی خوش دو دام رهندکه زیرکان جهان از کمندشان نرهندمن ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سیاههزار شکر که یاران شهر بیگنهندجفا نه پیشه درویشیست و راهرویبیار...
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنندپنهان خورید باده که تعزیر میکنندناموس عشق و رونق عشاق میبرندعیب جوان و سرزنش پیر میکنندجز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوزباطل در ...
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنندچون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنندمشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرستوبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنندگوییا باور ن...
اندر دل من مها دلافروز توئییاران هستند لیک دلسوز توئیشادند جهانیان به نوروز و به عیدعید من و نوروز من امروز توئیمولوی ، دیوان شمس(سال نو مبارک باد)
گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنندگفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنندگفتم خراج مصر طلب میکند لبتگفتا در این معامله کمتر زیان کنندگفتم به نقطهٔ دهنت خود که برد راهگفت ...
شاهدان گر دلبری زین سان کنندزاهدان را رخنه در ایمان کنندهر کجا آن شاخ نرگس بشکفدگلرخانش دیده نرگسدان کنندای جوان سروقد گویی ببرپیش از آن کز قامتت چوگان کنندعاشقان ر...
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنندآیا بود که گوشه چشمی به ما کننددردم نهفته به ز طبیبان مدعیباشد که از خزانه غیبم دوا کنندمعشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشدهر کس حکایتی به ت...
غلام نرگس مست تو تاجدارانندخراب باده لعل تو هوشیارانندتو را صبا و مرا آب دیده شد غمازو گر نه عاشق و معشوق رازدارانندز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگرکه از یمین و یسارت چ...