» اگر آن طایرِ قدسی ز دَرَم بازآید
» نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید
» هِلال عید در ابرویِ یار باید دید
» زهی خجسته زمانی که یار بازآید
» دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید
» جهانیان همه گر منعِ من کنند از عشق
» بخت از دهانِ دوست نشانم نمیدهد
» گر من از باغِ تو یک میوه بچینم چه شود؟
» دوش میگفت که فردا بدهم کامِ دلت
» از کیمیایِ مِهر تو زر گشت رویِ من
» خوشا دلی که مدام از پِی نظر نرود
» آن چُنان مِهر توام در دل و جان جای گرفت
» طریقِ عشق پرآشوب و فتنه است ای دل
» اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به سر رفت
» به کویِ میکده یا رب سحر چه مشغله بود؟
» گوهرِ مخزنِ اسرار همان است که بود
» یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
» دوش در حلقهٔ ما قصّهٔ گیسویِ تو بود
» قتلِ این خسته به شمشیرِ تو تقدیر نبود
» دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
» به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود
» گوهر مخزن اسرار همان است که بود
» یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
» دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
» دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
» یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
» خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
» یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
» تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
» پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
» بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند
» واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
» گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند
» آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
» شاهدان گر دلبری زین سان کنند
» در نظربازی ما بیخبران حیرانند
» سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
» سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
» یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز ...
» آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
» تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
» کلید گنج سعادت قبول اهل دل است
» دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
» دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
» بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
» رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
» نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
» سحرم دولت بیدار به بالین آمد
» مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
» در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
» زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
» یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
» ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
» روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
» مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
» نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
» خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
» کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
» خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
» تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر
» به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
» بر آستان جانان گر سر توان نهادن
» به دست مرحمت یارم در امیدواران زد
» دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد
» در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
» دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد
» دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن
» سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
» جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
» دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
» شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
» مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
» هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
» درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
» همای اوج سعادت به دام ما افتد
» آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
» عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
» دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
» تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
» پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
» شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد
» از بهر این معامله غمگین مباش و شاد
» مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
» خوش خرامان میروی چشم بد از روی تو دور
» زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
» هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
» جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
» شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
» کنون که میدمد از بوستان نسیم بهشت
» حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
» روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
» راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
» عاشق چه کند گر نکشد بار ملامت
» ای که انگشت نمایی به کرم در همه شهر
» یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
» بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
» خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
» اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبیست
» مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
» به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
» سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
» نرگس او که طبیب دل بیمار من است
» دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت
» گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
ادامه بزودی ...