ای چشم جان را توتیا آخر کجا رفتی بیا
ای از ورای پردهها تاب تو تابستان ماما را چو تابستان ببر دل گرم تا بستان ماای چشم جان را توتیا آخر کجا رفتی بیاتا آب رحمت برزند از صحن آتشدان ماتا سبزه گردد شورهها ت...
ای از ورای پردهها تاب تو تابستان ماما را چو تابستان ببر دل گرم تا بستان ماای چشم جان را توتیا آخر کجا رفتی بیاتا آب رحمت برزند از صحن آتشدان ماتا سبزه گردد شورهها ت...
معاشران ز حریفِ شبانه یاد آریدحقوقِ بندگیِ مخلصانه یاد آریدبه وقتِ سرخوشی از آه و ناله عُشّاقبه صوت و نغمهٔ چنگ و چَغانه یاد آریدچو لطفِ باده کُنَد جلوه در رخِ ساقیز ...
گلچینی از بهترین و معروف ترین اشعار حافظزیباترین غزلیات و شعر های حافظ گزیده بهترین اشعار حافظ شیرازیمعروف ترین و بهترین اشعار عاشقانه ، عارفانه حافظ شیرازیاشعار ح...
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شداز سر پیمان برفت با سر پیمانه شدصوفی مجلس که دی جام و قدح میشکستباز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شدشاهد عهد شباب آمده بودش به خوابباز به...
هر که را با خط سبزت سر سودا باشدپای از این دایره بیرون ننهد تا باشدمن چو از خاک لحد لاله صفت برخیزمداغ سودای توام سر سویدا باشدتو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخرکز غمت دی...
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زدشعری بخوان که با او رطل گران توان زدبر آستان جانان گر سر توان نهادنگلبانگ سربلندی بر آسمان توان زدقد خمیده ما سهلت نماید امابر چشم دشم...
کسی که روی تو بیند نگه به کس نکندز عشق سیر نباشد ز عیش بس نکنددر این روش که تویی پیش هر که بازآییگرش به تیغ زنی روی بازپس نکندچنان به پای تو در مردن آرزومندمکه زندگانی ...
اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببردنهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرداگر نه عقل به مستی فروکشد لنگرچگونه کشتی از این ورطه بلا ببردفغان که با همه کس غایبانه باخت فلککه کس نبود که...
بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کردهلال عید به دور قدح اشارت کردثواب روزه و حج قبول آن کس بردکه خاک میکده عشق را زیارت کردمقام اصلی ما گوشه خرابات استخداش خیر دهاد آن که ...
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آردنهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آردچو مهمان خراباتی به عزت باش با رندانکه درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آردشب صحبت غنیمت دان که بع...
همای اوج سعادت به دام ما افتداگر تو را گذری بر مقام ما افتدحباب وار براندازم از نشاط کلاهاگر ز روی تو عکسی به جام ما افتدشبی که ماه مراد از افق شود طالعبود که پرتو نوری...
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین دادصبر و آرام تواند به من مسکین دادوان که گیسوی تو را رسم تطاول آموختهم تواند کرمش داد من غمگین دادمن همان روز ز فرهاد طمع ببریدمکه عنا...
خسروا گوی فلک در خم چوگان تو بادساحت کون و مکان عرصه میدان تو بادزلف خاتون ظفر شیفته پرچم توستدیده فتح ابد عاشق جولان تو بادای که انشاء عطارد صفت شوکت توستعقل کل چاکر ...
حسن تو همیشه در فزون بادرویت همه ساله لاله گون باداندر سر ما خیال عشقتهر روز که باد در فزون بادهر سرو که در چمن درآیددر خدمت قامتت نگون بادچشمی که نه فتنه تو باشدچون گ...
اگر به مذهب تو خون عاشق است مباحصلاح ما همه آن است کان تو راست صلاحسواد زلف سیاه تو جاعل الظلماتبیاض روی چو ماه تو فالق الاصباحز چین زلف کمندت کسی نیافت خلاصاز آن کمان...
ساقی بیار باده که ماه صیام رفتدرده قدح که موسم ناموس و نام رفتوقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیمعمری که بی حضور صراحی و جام رفتمستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودیدر عرصه خیال ک...
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفتآری به اتفاق جهان میتوان گرفتافشای راز خلوتیان خواست کرد شمعشکر خدا که سر دلش در زبان گرفتزین آتش نهفته که در سینه من استخورشید شعلها...
این کوزه چو من عاشق زاری بوده استدر بند سر زلف نگاری بودهستاین دسته که بر گردن او میبینیدستیست که برگردن یاری بودهستاین کوزه که آبخوارهٔ مزدوریستاز دیدهٔ شاهی...
جز آستان توام در جهان پناهی نیستسر مرا به جز این در حواله گاهی نیستعدو چو تیغ کشد من سپر بیندازمکه تیغ ما به جز از نالهای و آهی نیستچرا ز کوی خرابات روی برتابمکز این ...
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیستمنت خاک درت بر بصری نیست که نیستناظر روی تو صاحب نظرانند آریسر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیستاشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجبخجل از ...
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیستدر حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیستدر طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوستدر صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیستتا چه بازی رخ نماید بیدقی ...
امروز دیدم یار را آن رونق هر کار رامیشد روان بر آسمان همچون روان مصطفیخورشید از رویش خجل گردون مشبک همچو دلاز تابش او آب و گل افزون ز آتش در ضیاگفتم که بنما نردبان تا...
دل سراپرده محبت اوستدیده آیینه دار طلعت اوستمن که سر درنیاورم به دو کونگردنم زیر بار منت اوستتو و طوبی و ما و قامت یارفکر هر کس به قدر همت اوستگر من آلوده دامنم چه عجب...
روضه خلد برین خلوت درویشان استمایه محتشمی خدمت درویشان استگنج عزلت که طلسمات عجایب داردفتح آن در نظر رحمت درویشان استقصر فردوس که رضوانش به دربانی رفتمنظری از چمن ن...