آن آتش سوزنده که عشقش لقبست
آن آتش سوزنده که عشقش لقبستدر پیکر کفر و دین چو سوزنده تبستایمان دگر و کیش محبت دگرستپیغمبر عشق نه عجم نه عربستابوسعید ابوالخیر
آن آتش سوزنده که عشقش لقبستدر پیکر کفر و دین چو سوزنده تبستایمان دگر و کیش محبت دگرستپیغمبر عشق نه عجم نه عربستابوسعید ابوالخیر
منم که دیده به دیدارِ دوست کردم بازچه شُکر گویَمَت ای کارسازِ بنده نوازنیازمندِ بلا گو رخ از غبار مَشویکه کیمیایِ مراد است، خاکِ کویِ نیازز مشکلاتِ طریقت عِنان مَتا...
هزار شُکر که دیدم به کامِ خویشت بازز رویِ صدق و صفا گشته با دلم دَمسازرَوَندگانِ طریقت رَهِ بلا سِپُرَندرفیقِ عشق چه غم دارد از نَشیب و فرازغمِ حبیب نهان بِه ز گفت و گ...
معاشران گره از زلفِ یار باز کنیدشبی خوش است بدین قصهاش دراز کنیدحضورِ خلوتِ اُنس است و دوستان جمعندوَ اِنْ یَکاد بخوانید و در فَراز کنیدرَباب و چنگ به بانگِ بلند می...
گلچینی از بهترین و معروف ترین اشعار حافظزیباترین غزلیات و شعر های حافظ گزیده بهترین اشعار حافظ شیرازیمعروف ترین و بهترین اشعار عاشقانه ، عارفانه حافظ شیرازیاشعار ح...
اگر به بادهٔ مُشکین دلم کشد، شایدکه بویِ خیر ز زهدِ ریا نمیآیدجهانیان همه گر منعِ من کنند از عشقمن آن کنم که خداوندگار فرمایدطمع ز فیضِ کرامت مَبُر که خُلقِ کریمگنه...
چو دست بر سرِ زلفش زنم به تاب رَوَدور آشتی طلبم با سرِ عِتاب رَوَدچو ماهِ نو رَهِ بیچارگانِ نَظّارهزَنَد به گوشهٔ ابرو و در نقاب رودشبِ شراب خرابم کُنَد به بیداریوگر ...
مسلمانان مرا وقتی دلی بودکه با وی گفتمی گر مشکلی بودبه گِردابی چو میافتادم از غمبه تدبیرش امیدِ ساحلی بوددلی همدرد و یاری مصلحت بینکه اِستِظهارِ هر اهلِ دلی بودز م...
دوش در حلقهٔ ما قصّهٔ گیسویِ تو بودتا دلِ شب سخن از سلسلهٔ مویِ تو بوددل که از ناوَکِ مژگانِ تو در خون میگشتباز مشتاقِ کمانخانهٔ ابرویِ تو بودهم عَفَاالله صبا کز تو ...
یاد آن که جز به روی منش دیده وانبودوان سست عهد جز سری از ماسوا نبودامروز در میانه کدورت نهاده پایآن روز در میان من و دوست جانبودکس دل نمی دهد به حبیبی که بی وفاستاول حب...
عشق میفرمایدم مستغنی از دیدار باشچند گه با یار بودی، چند گه بی یار باششوق میگوید که آسان نیست بی او زیستنصبر میگوید که باکی نیست گو دشوار باشوصل خواری بر دهد ای ط...
دی طفلک خاک بیز غربال بدستمیزد بدو دست و روی خود را میخستمیگفت به هایهای کافسوس و دریغدانگی بنیافتیم و غربال شکستکردم توبه، شکستیش روز نخستچون بشکستم بتوبهام خ...
به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بودکه جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بودحدیث عشق که از حرف و صوت مستغنیستبه ناله دف و نی در خروش و ولوله بودمباحثی که در آن مجلس جنون میر...
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بودتا دل شب سخن از سلسله موی تو بوددل که از ناوک مژگان تو در خون میگشتباز مشتاق کمانخانه ابروی تو بودهم عفاالله صبا کز تو پیامی میدادور ...
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بوددیده را روشنی از خاک درت حاصل بودراست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاکبر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بوددل چو از پیر خرد نقل معانی میک...
شراب بیغش و ساقی خوش دو دام رهندکه زیرکان جهان از کمندشان نرهندمن ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سیاههزار شکر که یاران شهر بیگنهندجفا نه پیشه درویشیست و راهرویبیار...
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنندپنهان خورید باده که تعزیر میکنندناموس عشق و رونق عشاق میبرندعیب جوان و سرزنش پیر میکنندجز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوزباطل در ...
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنندچون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنندمشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرستوبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنندگوییا باور ن...
گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنندگفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنندگفتم خراج مصر طلب میکند لبتگفتا در این معامله کمتر زیان کنندگفتم به نقطهٔ دهنت خود که برد راهگفت ...
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنندآیا بود که گوشه چشمی به ما کننددردم نهفته به ز طبیبان مدعیباشد که از خزانه غیبم دوا کنندمعشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشدهر کس حکایتی به ت...
در نظربازی ما بیخبران حیرانندمن چنینم که نمودم دگر ایشان دانندعاقلان نقطه پرگار وجودند ولیعشق داند که در این دایره سرگردانندجلوه گاه رخ او دیده من تنها نیستماه و خ...
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کندبر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کنداول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام ویوان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کنددلبر که جان فرسود...
مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کندکه اعتراض بر اسرار علم غیب کندکمال سر محبت ببین نه نقص گناهکه هر که بیهنر افتد نظر به عیب کندز عطر حور بهشت آن نفس برآید بویکه خاک میک...
دلا بسوز که سوز تو کارها بکندنیاز نیم شبی دفع صد بلا بکندعتاب یار پری چهره عاشقانه بکشکه یک کرشمه تلافی صد جفا بکندز ملک تا ملکوتش حجاب بردارندهر آن که خدمت جام جهان ن...