سرو بلند بین که چه رفتار میکند
سرو بلند بین که چه رفتار میکندوآن ماه محتشم که چه گفتار میکندآن چشم مست بین که به شوخی و دلبریقصد هلاک مردم هشیار میکنددیوانه میکند دل صاحب تمیز راهر گه که التف...
سرو بلند بین که چه رفتار میکندوآن ماه محتشم که چه گفتار میکندآن چشم مست بین که به شوخی و دلبریقصد هلاک مردم هشیار میکنددیوانه میکند دل صاحب تمیز راهر گه که التف...
شبِ وصل است و طی شد نامهٔ هَجرسلامٌ فیهِ حَتّی مَطْلَعِ الفَجْردلا در عاشقی ثابت قدم باشکه در این رَه نباشد کار بی اجرمن از رندی نخواهم کرد توبهو لو آذَیتَنی بِالهَج...
ای صبا نَکهَتی از خاکِ رَهِ یار بیاربِبَر اندوهِ دل و مژدهٔ دلدار بیارنکتهای روح فَزا از دهنِ دوست بگونامهای خوش خبر از عالَمِ اسرار بیارتا مُعَطَّر کُنَم از لطف...
ای صبا نَکهَتی از کویِ فُلانی به من آرزار و بیمارِ غَمَم راحتِ جانی به من آرقلب بیحاصلِ ما را بزن اکسیرِ مرادیعنی از خاکِ درِ دوست نشانی به من آردر کمینگاه نظر با دل...
صبا ز منزلِ جانان گذر دریغ مداروز او به عاشقِ بیدل خبر دریغ مداربه شُکرِ آن که شِکُفتی به کامِ بخت ای گلنسیمِ وصل ز مرغِ سحر دریغ مدارحریفِ عشقِ تو بودم چو ماهِ نو بو...
بیا که رایتِ منصورِ پادشاه رسیدنویدِ فتح و بشارت به مِهر و ماه رسیدجمالِ بخت ز رویِ ظفر نقاب انداختکمالِ عدل به فریادِ دادخواه رسیدسپهر، دور خوش اکنون کُنَد که ماه آ...
معاشران گره از زلفِ یار باز کنیدشبی خوش است بدین قصهاش دراز کنیدحضورِ خلوتِ اُنس است و دوستان جمعندوَ اِنْ یَکاد بخوانید و در فَراز کنیدرَباب و چنگ به بانگِ بلند می...
بویِ خوشِ تو هر که ز بادِ صبا شنیداز یارِ آشْنا سخنِ آشْنا شنیدای شاهِ حُسن چشم به حالِ گدا فِکَنکاین گوش بس حکایتِ شاه و گدا شنیدخوش میکنم به بادهٔ مُشکین مشامِ جان...
گلچینی از بهترین و معروف ترین اشعار حافظزیباترین غزلیات و شعر های حافظ گزیده بهترین اشعار حافظ شیرازیمعروف ترین و بهترین اشعار عاشقانه ، عارفانه حافظ شیرازیاشعار ح...
اگر آن طایرِ قدسی ز دَرَم بازآیدعمرِ بگذشته به پیرانه سرم بازآیددارم امّید بر این اشکِ چو باران که دگربرقِ دولت که بِرَفت از نظرم بازآیدآن که تاجِ سرِ من خاکِ کفِ پای...
نفس برآمد و کام از تو بر نمیآیدفغان که بختِ من از خواب در نمیآیدصبا به چشمِ من انداخت خاکی از کویشکه آبِ زندگیم در نظر نمیآیدقدِ بلندِ تو را تا به بَر نمیگیرمدر...
زهی خجسته زمانی که یار بازآیدبه کامِ غمزدگان غمگُسار بازآیدبه پیشِ خیلِ خیالش کشیدم اَبلقِ چشمبدان امید که آن شهسوار بازآیداگر نه در خمِ چوگان او رَوَد سَرِ منز سر ن...
اگر به بادهٔ مُشکین دلم کشد، شایدکه بویِ خیر ز زهدِ ریا نمیآیدجهانیان همه گر منعِ من کنند از عشقمن آن کنم که خداوندگار فرمایدطمع ز فیضِ کرامت مَبُر که خُلقِ کریمگنه...
بخت از دهانِ دوست نشانم نمیدهددولت خبر ز رازِ نهانم نمیدهداز بهرِ بوسهای ز لبش جان همیدهماینم همیسِتانَد و آنم نمیدهدمُردم در این فِراق و در آن پرده راه نی...
گر من از باغِ تو یک میوه بچینم چه شود؟پیش پایی به چراغِ تو ببینم چه شود؟یا رب اندر کَنَفِ سایهٔ آن سروِ بلندگر منِ سوخته یک دَم بنشینم چه شود؟آخِر ای خاتَمِ جمشیدِ هما...
هرگزم نقشِ تو از لوحِ دل و جان نَرَوَدهرگز از یادِ من آن سروِ خرامان نَرَوَداز دِماغِ مَنِ سرگشته خیالِ دَهَنَتبه جفایِ فلک و غُصهٔ دوران نروددر ازل بست دلم با سرِ زل...
دوش میآمد و رخساره برافروخته بودتا کجا باز دلِ غمزدهای سوخته بودرسم عاشق کُشی و شیوهٔ شهرآشوبیجامهای بود که بر قامتِ او دوخته بودجانِ عُشّاق سپندِ رخِ خود مید...
یاد آن که جز به روی منش دیده وانبودوان سست عهد جز سری از ماسوا نبودامروز در میانه کدورت نهاده پایآن روز در میان من و دوست جانبودکس دل نمی دهد به حبیبی که بی وفاستاول حب...
به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بودکه جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بودحدیث عشق که از حرف و صوت مستغنیستبه ناله دف و نی در خروش و ولوله بودمباحثی که در آن مجلس جنون میر...
گوهر مخزن اسرار همان است که بودحقه مهر بدان مهر و نشان است که بودعاشقان زمره ارباب امانت باشندلاجرم چشم گهربار همان است که بوداز صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبحبوی ز...
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بودوز لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بوداز سر مستی دگر با شاهد عهد شبابرجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بوددر مقامات طریقت هر کجا کردی...
دوش میآمد و رخساره برافروخته بودتا کجا باز دل غمزدهای سوخته بودرسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبیجامهای بود که بر قامت او دوخته بودجان عشاق سپند رخ خود میدانستو آتش ...
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بودتا دل شب سخن از سلسله موی تو بوددل که از ناوک مژگان تو در خون میگشتباز مشتاق کمانخانه ابروی تو بودهم عفاالله صبا کز تو پیامی میدادور ...
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبودور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبودمن دیوانه چو زلف تو رها میکردمهیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبودیا رب این آینه حسن چه جوهر داردک...