حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیستباده پیش آر که اسباب جهان این همه نیستاز دل و جان شرف صحبت جانان غرض استغرض این است وگرنه دل و جان این همه نیستمنت سدره و طوبی ز پی سای...
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیستباده پیش آر که اسباب جهان این همه نیستاز دل و جان شرف صحبت جانان غرض استغرض این است وگرنه دل و جان این همه نیستمنت سدره و طوبی ز پی سای...
25 اردیبهشت ماه روز بزرگداشت زبان فارسی و بزرگداشت ابوالقاسم فردوسیبدانید کاین چرخ ناپایدارنه پرورده داند نه پروردگارسراسر ببندید دست از هواهوا را مدارید فرمانرواک...
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیستمنت خاک درت بر بصری نیست که نیستناظر روی تو صاحب نظرانند آریسر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیستاشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجبخجل از ...
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیستآنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیستهر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بوددر کار خیر حاجت هیچ استخاره نیستما را ز منع عقل مترسان و می بیارکا...
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیستدر حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیستدر طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوستدر صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیستتا چه بازی رخ نماید بیدقی ...
جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو رااز زعفران روی من رو میبگردانی چرایا این دل خون خواره را لطف و مراعاتی بکنیا قوت صبرش بده در یفعل الله ما یشااین دو ره آمد در ...
چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید رامیدان که دود گولخن هرگز نیاید بر سماور خود برآید بر سما کی تیره گردد آسمانکز دود آورد آسمان چندان لطیفی و ضیاخود را مرنجان ای پ...
امروز دیدم یار را آن رونق هر کار رامیشد روان بر آسمان همچون روان مصطفیخورشید از رویش خجل گردون مشبک همچو دلاز تابش او آب و گل افزون ز آتش در ضیاگفتم که بنما نردبان تا...
یار باید که هر چه یار کندبر مراد خود اختیار کندزینهار از کسی که در غم دوستپیش بیگانه زینهار کندبار یاران بکش که دامن گلآن برد کاحتمال خار کندخانه عشق در خراباتستنیکن...
توانگران که به جنب سرای درویشندمروت است که هر وقت از او بیندیشندتو ای توانگر حسن از غنای درویشانخبر نداری اگر خستهاند و گر ریشندتو را چه غم که یکی در غمت به جان آیدک...
بلبلی بیدل نوایی میزندبادپیمایی هوایی میزندکس نمیبینم ز بیرون سرایو اندرونم مرحبایی میزندآتشی دارم که میسوزد وجودچون بر او باد صبایی میزندگر چه دریا را ...
مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیستدل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیستاشکم احرام طواف حرمت میبنددگر چه از خون دل ریش دمی طاهر نیستبسته دام و قفس باد چو مرغ وحشیطایر سدره اگ...
کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیستدر رهگذر کیست که دامی ز بلا نیستچون چشم تو دل میبرد از گوشه نشینانهمراه تو بودن گنه از جانب ما نیستروی تو مگر آینه لطف الهیستحقا که ...
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیستحال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیستمردم دیده ز لطف رخ او در رخ اوعکس خود دید گمان برد که مشکین خالیستمیچکد شیر هنوز از لب هم...
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیستجان ما سوخت بپرسید که جانانه کیستحالیا خانه برانداز دل و دین من استتا در آغوش که میخسبد و همخانه کیستباده لعل لبش کز لب من دور مبا...
بنال بلبل اگر با منت سر یاریستکه ما دو عاشق زاریم و کار ما زاریستدر آن زمین که نسیمی وزد ز طره دوستچه جای دم زدن نافههای تاتاریستبیار باده که رنگین کنیم جامه زرقکه م...
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیستساقی کجاست گو سبب انتظار چیستهر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمارکس را وقوف نیست که انجام کار چیستپیوند عمر بسته به موییست هوش دارغمخوا...
اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبیستزبان خموش ولیکن دهان پر از عربیستپری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسنبسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیستدر این چمن گل بی خار کس نچید آری...
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هستدر غنچهای هنوز و صدت عندلیب هستگر آمدم به کوی تو چندان غریب نیستچون من در آن دیار هزاران غریب هستدر عشق خانقاه و خرابات فرق نیستهر جا ک...
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوستتا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوستواله و شیداست دایم همچو بلبل در قفسطوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوستزلف او دام است و خالش دانه آن د...
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوستبیار نفحهای از گیسوی معنبر دوستبه جان او که به شکرانه جان برافشانماگر به سوی من آری پیامی از بر دوستو گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار...
آن پیک نامور که رسید از دیار دوستآورد حرز جان ز خط مشکبار دوستخوش میدهد نشان جلال و جمال یارخوش میکند حکایت عز و وقار دوستدل دادمش به مژده و خجلت همیبرمزین نقد قل...
دارم امید عاطفتی از جناب دوستکردم جنایتی و امیدم به عفو اوستدانم که بگذرد ز سر جرم من که اوگر چه پریوش است ولیکن فرشته خوستچندان گریستیم که هر کس که برگذشتدر اشک ما چو...
سر ارادت ما و آستان حضرت دوستکه هر چه بر سر ما میرود ارادت اوستنظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهرنهادم آینهها در مقابل رخ دوستصبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهدکه چون شک...