رفیقِ عشق چه غم دارد از نَشیب و فراز
هزار شُکر که دیدم به کامِ خویشت بازز رویِ صدق و صفا گشته با دلم دَمسازرَوَندگانِ طریقت رَهِ بلا سِپُرَندرفیقِ عشق چه غم دارد از نَشیب و فرازغمِ حبیب نهان بِه ز گفت و گ...
هزار شُکر که دیدم به کامِ خویشت بازز رویِ صدق و صفا گشته با دلم دَمسازرَوَندگانِ طریقت رَهِ بلا سِپُرَندرفیقِ عشق چه غم دارد از نَشیب و فرازغمِ حبیب نهان بِه ز گفت و گ...
گر بُوَد عمر، به میخانه رَسَم بارِ دِگَربجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَرخُرَّم آن روز که با دیدهٔ گریان بِرَوَمتا زنم آب درِ میکده یک بارِ دگرمعرفت نیست در این قوم ...
بیا که رایتِ منصورِ پادشاه رسیدنویدِ فتح و بشارت به مِهر و ماه رسیدجمالِ بخت ز رویِ ظفر نقاب انداختکمالِ عدل به فریادِ دادخواه رسیدسپهر، دور خوش اکنون کُنَد که ماه آ...
معاشران ز حریفِ شبانه یاد آریدحقوقِ بندگیِ مخلصانه یاد آریدبه وقتِ سرخوشی از آه و ناله عُشّاقبه صوت و نغمهٔ چنگ و چَغانه یاد آریدچو لطفِ باده کُنَد جلوه در رخِ ساقیز ...
ابرِ آذاری برآمد بادِ نوروزی وزیدوَجهِ مِی میخواهم و مُطرب، که میگوید رسید؟شاهدان در جلوه و من شرمسارِ کیسهامبارِ عشق و مُفلسی صَعب است، میباید کشیدقَحطِ جُو...
معاشران گره از زلفِ یار باز کنیدشبی خوش است بدین قصهاش دراز کنیدحضورِ خلوتِ اُنس است و دوستان جمعندوَ اِنْ یَکاد بخوانید و در فَراز کنیدرَباب و چنگ به بانگِ بلند می...
اگر آن طایرِ قدسی ز دَرَم بازآیدعمرِ بگذشته به پیرانه سرم بازآیددارم امّید بر این اشکِ چو باران که دگربرقِ دولت که بِرَفت از نظرم بازآیدآن که تاجِ سرِ من خاکِ کفِ پای...
نفس برآمد و کام از تو بر نمیآیدفغان که بختِ من از خواب در نمیآیدصبا به چشمِ من انداخت خاکی از کویشکه آبِ زندگیم در نظر نمیآیدقدِ بلندِ تو را تا به بَر نمیگیرمدر...
جهان بر ابرویِ عید از هِلال وَسمه کشیدهِلال عید در ابرویِ یار باید دیدشکسته گشت چو پشتِ هلال قامتِ منکمانِ ابرویِ یارم چو وَسمه بازکشیدمگر نسیمِ خَطَت صبح در چمن بگذ...
چو آفتاب مِی از مشرقِ پیاله برآیدز باغِ عارِضِ ساقی هزار لاله برآیدنسیم در سرِ گُل بشکند کُلالهٔ سنبلچو از میانِ چمن بویِ آن کُلاله برآیدحکایتِ شبِ هجران نه آن حکایت...
دست از طلب ندارم تا کامِ من برآیدیا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآیدبگشای تربتم را بعد از وفات و بنگرکز آتش درونم دود از کفن برآیدبنمای رخ که خَلقی والِه شَوَند و حیرا...
اگر به بادهٔ مُشکین دلم کشد، شایدکه بویِ خیر ز زهدِ ریا نمیآیدجهانیان همه گر منعِ من کنند از عشقمن آن کنم که خداوندگار فرمایدطمع ز فیضِ کرامت مَبُر که خُلقِ کریمگنه...
بخت از دهانِ دوست نشانم نمیدهددولت خبر ز رازِ نهانم نمیدهداز بهرِ بوسهای ز لبش جان همیدهماینم همیسِتانَد و آنم نمیدهدمُردم در این فِراق و در آن پرده راه نی...
ترسم که اشک در غمِ ما پردهدر شودوین رازِ سر به مُهر به عالَم سَمَر شودگویند سنگ لَعل شود در مَقامِ صبرآری شود، ولیک به خونِ جگر شودخواهم شدن به میکده گریان و دادخواه...
ساقی حدیثِ سرو و گل و لاله میرودوین بحث با ثَلاثِهٔ غَسّاله میرودمِی ده که نوعروسِ چمن حَدِّ حُسن یافتکار این زمان ز صنعتِ دَلّالِه میرودشِکَّرشِکن شَوَند همه ...
هرگزم نقشِ تو از لوحِ دل و جان نَرَوَدهرگز از یادِ من آن سروِ خرامان نَرَوَداز دِماغِ مَنِ سرگشته خیالِ دَهَنَتبه جفایِ فلک و غُصهٔ دوران نروددر ازل بست دلم با سرِ زل...
به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بودکه جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بودحدیث عشق که از حرف و صوت مستغنیستبه ناله دف و نی در خروش و ولوله بودمباحثی که در آن مجلس جنون میر...
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بودتعبیر رفت و کار به دولت حواله بودچل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبتتدبیر ما به دست شراب دوساله بودآن نافه مراد که میخواستم ز بختدر چ...
گوهر مخزن اسرار همان است که بودحقه مهر بدان مهر و نشان است که بودعاشقان زمره ارباب امانت باشندلاجرم چشم گهربار همان است که بوداز صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبحبوی ز...
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بودوز لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بوداز سر مستی دگر با شاهد عهد شبابرجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بوددر مقامات طریقت هر کجا کردی...
دوش میآمد و رخساره برافروخته بودتا کجا باز دل غمزدهای سوخته بودرسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبیجامهای بود که بر قامت او دوخته بودجان عشاق سپند رخ خود میدانستو آتش ...
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بودتا دل شب سخن از سلسله موی تو بوددل که از ناوک مژگان تو در خون میگشتباز مشتاق کمانخانه ابروی تو بودهم عفاالله صبا کز تو پیامی میدادور ...
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبودور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبودمن دیوانه چو زلف تو رها میکردمهیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبودیا رب این آینه حسن چه جوهر داردک...
خستگان را چو طلب باشد و قوت نبودگر تو بیداد کنی شرط مروت نبودما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسندیآنچه در مذهب ارباب طریقت نبودخیره آن دیده که آبش نبرد گریه عشقتیره آن د...