ای چشم جان را توتیا آخر کجا رفتی بیا
ای از ورای پردهها تاب تو تابستان ماما را چو تابستان ببر دل گرم تا بستان ماای چشم جان را توتیا آخر کجا رفتی بیاتا آب رحمت برزند از صحن آتشدان ماتا سبزه گردد شورهها ت...
ای از ورای پردهها تاب تو تابستان ماما را چو تابستان ببر دل گرم تا بستان ماای چشم جان را توتیا آخر کجا رفتی بیاتا آب رحمت برزند از صحن آتشدان ماتا سبزه گردد شورهها ت...
ای شاه جسم و جان ما خندان کن دندان ماسرمه کش چشمان ما ای چشم جان را توتیاای مه ز اجلالت خجل عشقت ز خون ما بحلچون دیدمت میگفت دل جاء القضا جاء القضاما گوی سرگردان تو ان...
آمد رمضان و عید با ماستقفل آمد و آن کلید با ماستبربست دهان و دیده بگشادوان نور که دیده دید با ماستآمد رمضان به خدمت دلوان کش که دل آفرید با ماستدر روزه اگر پدید شد رنجگ...
اندر دل من مها دلافروز توئییاران هستند لیک دلسوز توئیشادند جهانیان به نوروز و به عیدعید من و نوروز من امروز توئیمولوی ، دیوان شمس(سال نو مبارک باد)
آن خواجه را در کوی ما در گل فرورفتست پابا تو بگویم حال او برخوان اذا جاء القضاجباروار و زفت او دامن کشان میرفت اوتسخرکنان بر عاشقان بازیچه دیده عشق رابس مرغ پران بر ...
هر لحظه وحی آسمان آید به سر جانهاکاخر چو دردی بر زمین تا چند میباشی برآهر کز گران جانان بود چون درد در پایان بودآنگه رود بالای خم کان درد او یابد صفاگل را مجنبان هر ...
من دی نگفتم مر تو را کای بینظیر خوش لقاای قد مه از رشک تو چون آسمان گشته دوتاامروز صد چندان شدی حاجب بدی سلطان شدیهم یوسف کنعان شدی هم فر نور مصطفیامشب ستایمت ای پری ...
امروز دیدم یار را آن رونق هر کار رامیشد روان بر آسمان همچون روان مصطفیخورشید از رویش خجل گردون مشبک همچو دلاز تابش او آب و گل افزون ز آتش در ضیاگفتم که بنما نردبان تا...
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ماانا فتحنا الصلا بازآ ز بام از در درآای بحر پرمرجان من والله سبک شد جان مناین جان سرگردان من از گردش این آسیاای ساربان با قافله م...
آمد ندا از آسمان جان را که بازآ الصلاجان گفت ای نادی خوش اهلا و سهلا مرحباسمعا و طاعه ای ندا هر دم دو صد جانت فدایک بار دیگر بانگ زن تا برپرم بر هل اتیای نادره مهمان ما ...
ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش راباخویش کن بیخویش را چیزی بده درویش راتشریف ده عشاق را پرنور کن آفاق رابر زهر زن تریاق را چیزی بده درویش رابا روی همچون ماه خود...
ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شماافتاده در غرقابهای تا خود که داند آشناگر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شودمرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هواما رخ ز شکر افرو...
ای باد بیآرام ما با گل بگو پیغام ماکای گل گریز اندر شکر چون گشتی از گلشن جداای گل ز اصل شکری تو با شکر لایقتریشکر خوش و گل هم خوش و از هر دو شیرینتر وفارخ بر رخ شکر بنه ...
ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ماای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغهاای بادهای خوش نفس عشاق را فریادرسای پاکتر از جان و جا آخر کجا بودی کجاای فتنه روم و حبش حیر...
ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نواهین زهره را کالیوه کن زان نغمههای جان فزادعوی خوبی کن بیا تا صد عدو و آشنابا چهرهای چون زعفران با چشم تر آید گواغم جمله را نالان ک...
مهمان شاهم هر شبی بر خوان احسان و وفامهمان صاحب دولتم که دولتش پاینده بابر خوان شیران یک شبی بوزینهای همراه شداستیزه رو گر نیستی او از کجا شیر از کجابنگر که از شمشیر...
تا با تو قرین شدهست جانمهر جا که رَوَم، به گلْسِتانمتا صورتِ تو قرینِ دل شدبر خاک نِیَم، بر آسمانمگر سایۀ من در این جهاناستغم نیست، که من در آن جهانممن عاریه ام در آنک...
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیاآن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیابر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقاندور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیانانی بده نان خوار...
هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان بادهله پیوسته دل عشق ز تو شادان بادغم پرستی که تو را بیند و شادی نکندهمه سرزیر و سیه کاسه و سرگردان بادچونک سرزیر شود توبه کند بازآیدنیک...
زین سبب پیغمبر با اجتهادنام خود و آن علی مولا نهادگفت هر کو را منم مولا و دوستابن عم من علی مولای اوستکیست مولا آنکه آزادت کندبند رقیت ز پایت بر کندچون به آزادی نبوت ه...
عید نوبازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنموین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنمهفت اختر بی آب را کاین خاکیان را می خورندهم آب بر آتش زنم هم بادهاشان بشکنماز شاه بی...
طواف کعبه دل کن اگر دلی داریدلست کعبه معنی تو گل چه پنداریطواف کعبه صورت حقت بدان فرمودکه تا به واسطه آن دلی به دست آریهزار بار پیاده طواف کعبه کنیقبول حق نشود گر دلی ...
غزل آخررو سر بنه به بالین تنها مرا رها کنترک من خراب شب گرد مبتلا کنماییم و موج سودا شب تا به روز تنهاخواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کناز من گریز تا تو هم در بلا نیفتیبگ...
چند گریزی ای قَمَر، هر طرفی ز کویِ من؟صیدِ توایم و مُلْکِ تو، گر صَنَمیم و گر شَمَنهر نفَس از کرانهیی، یاد کنی بهانهییهر نفَسی بُرون کَشی از عَدَمی هزار فَنگر چه ک...