با اهل خرد باش که اصل تن تو ...
تا چند زنم به روی دریاها خشتبیزار شدم ز بتپرستان کنشتخیام ، که گفت دوزخی خواهد بودکه رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت***ترکیب پیالهای که در هم پیوستبشکستن آن روا نمیدار...
تا چند زنم به روی دریاها خشتبیزار شدم ز بتپرستان کنشتخیام ، که گفت دوزخی خواهد بودکه رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت***ترکیب پیالهای که در هم پیوستبشکستن آن روا نمیدار...
آن قصر که جمشید در او جام گرفتآهو بچه کرد و روبه آرام گرفتبهرام که گور میگرفتی همه عمردیدی که چگونه گور بهرام گرفتابر آمد و باز بر سر سبزه گریستبی بادهٔ گلرنگ نمیب...
گر می نخوری طعنه مزن مستانرابنیاد مکن تو حیله و دستانراتو غره بدان مشو که می مینخوریصد لقمه خوری که می غلامست آنرا هر چند که رنگ و بوی زیباست مراچون لاله رخ و چو سرو ...
برخیز بیار بهر دل ماحل کن به جمال خویشتن مشکل مایک کوزه شراب تا بهم نوش کنیمزان پیش که کوزهها کنند از گل ماچون عهده نمیشود کسی فردا راحالی خوش دار این دل پر سودا را...
آن کس که ترا شناخت جان را چه کندفرزند و عیال و خانمان را چه کنددیوانه کنی هر دو جهانش بخشیدیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کندآن کس که از آب و گل نگاری داردروزی به وصال او قر...
فرزانهٔ عشق را تو دیوانه مگوفرزانهٔ عشق را تو دیوانه مگوهمخرقهٔ روح را بیگانه مگودریای محیط را تو پیمانه مگواو داند نام خود تو افسانه مگوگر جمله برفتند نگارا تو مروا...
گویند رها کنش که یاری بدخوستخوبیش نیرزد به درشتی که دروستبالله بگذارید میان من و دوستنیک و بد و رنج و راحت از دوست نکوستشب نیست که چشمم آرزومند تو نیستوین جان به لب رس...