با اهل خرد باش که اصل تن تو ...
تا چند زنم به روی دریاها خشتبیزار شدم ز بتپرستان کنشتخیام ، که گفت دوزخی خواهد بودکه رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت***ترکیب پیالهای که در هم پیوستبشکستن آن روا نمیدار...
تا چند زنم به روی دریاها خشتبیزار شدم ز بتپرستان کنشتخیام ، که گفت دوزخی خواهد بودکه رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت***ترکیب پیالهای که در هم پیوستبشکستن آن روا نمیدار...
پیش از من و تو لیل و نهاری بودهستگردنده فلک نیز بکاری بوده استهرجا که قدم نهی تو بر روی زمینآن مردمک چشم نگاری بودهستخیام
این کوزه چو من عاشق زاری بوده استدر بند سر زلف نگاری بودهستاین دسته که بر گردن او میبینیدستیست که برگردن یاری بودهستاین کوزه که آبخوارهٔ مزدوریستاز دیدهٔ شاهی...
چون نیست ز هر چه هست جز باد بدستچون هست ز هر چه نیست نقصان و شکستانگار که هر چه هست در عالم نیستپندار که هر چه نیست در عالم هستخیام
امروز ترا دسترس فردا نیستو اندیشه فردات به جز سودا نیستضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیستکاین باقی عمر را بها پیدا نیستای آمده از عالم روحانی تفتحیران شده در پنج و چهار ...
آن قصر که جمشید در او جام گرفتآهو بچه کرد و روبه آرام گرفتبهرام که گور میگرفتی همه عمردیدی که چگونه گور بهرام گرفتابر آمد و باز بر سر سبزه گریستبی بادهٔ گلرنگ نمیب...
گر می نخوری طعنه مزن مستانرابنیاد مکن تو حیله و دستانراتو غره بدان مشو که می مینخوریصد لقمه خوری که می غلامست آنرا هر چند که رنگ و بوی زیباست مراچون لاله رخ و چو سرو ...
برخیز بیار بهر دل ماحل کن به جمال خویشتن مشکل مایک کوزه شراب تا بهم نوش کنیمزان پیش که کوزهها کنند از گل ماچون عهده نمیشود کسی فردا راحالی خوش دار این دل پر سودا را...
۲۸ اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم عمر خیام ای دل چو زمانه میکند غمناکتناگه برود ز تن روان پاکتبر سبزه نشین و خوش بزی روزی چندزان پیش که سبزه بردمد از خاکتاکنون که گل سعا...