اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب
شعر "اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب" از سعدیاگر تو برفکنی در میان شهر نقابهزار مؤمن مخلص درافکنی به عقابکه را مجال نظر بر جمال میمونتبدین صفت که تو دل میبری ورای حجاب...
شعر "اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب" از سعدیاگر تو برفکنی در میان شهر نقابهزار مؤمن مخلص درافکنی به عقابکه را مجال نظر بر جمال میمونتبدین صفت که تو دل میبری ورای حجاب...
شعر "مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا" از سعدیمشتاقی و صبوری از حد گذشت یاراگر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما راباری به چشم احسان در حال ما نظر کنکز خوان پادشاهان راحت بود گ...
شعر "چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست" از سعدیچنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مستکه نیستم خبر از هر چه در دو عالم هستدگر به روی کسم دیده بر نمیباشدخلیل من همه ب...
شعر "رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم" از سعدی شیرازیسخن عشق تو بی آن که برآید به زبانمرنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانمگاه گویم که بنالم ز پریشانی حالمبازگویم که ...
شعر "از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است" از سعدی شیرازیاز هر چه میرود سخن دوست خوشتر استپیغام آشنا نفس روحپرور استهرگز وجود حاضر غایب شنیدهای؟من در میان جمع و دل...
شعر عاشقانه " از در درآمدی و من از خود به در شدم" سعدیاز در درآمدی و من از خود به درشدمگفتی کز این جهان به جهان دگر شدمگوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوستصاحب خبر بیامد و...
ما همه چشمیم و تو نور ای صنمچشم بد از روی تو دور ای صنمروی مپوشان که بهشتی بودهر که ببیند چو تو حور ای صنمحور خطا گفتم اگر خواندمتترک ادب رفت و قصور ای صنمتا به کرم خرده...
دوستان در هوای صحبت یارزر فشانند و ما سر افشانیممر خداوند عقل و دانش راعیب ما گو مکن که نادانیمهر گلی نو که در جهان آیدما به عشقش هزاردستانیمتنگ چشمان نظر به میوه کنن...
میان دو عم زاده وصلت فتاددو خورشید سیمای مهتر نژادیکی را به غایت خوش افتاده بوددگر نافر و سرکش افتاده بودیکی خلق و لطف پریوار داشتیکی روی در روی دیوار داشتیکی خویشتن ...